همين ماهان

۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه

ابطحي عزيز اعتراف كن

ابطحي عزيز، چهره‌ي زيبايت را كه در دادگاه جمهوري اسلامي زيباتر هم شده بود ديدم و حرف‌هايت را تا اين لحظه نخواستم بشنوم يا بخوانم. تو را مي‌شناسيم، بازجويان، دادستان‌ها و قاضيانت را هم مي‌شناسيم. (از لحاظ ظاهر- و لابد باطن- چقدر هم شبيه هم هستند؛ دريغ از يك جو ظرافت كه خدا در خلق اين‌ها به‌كار برده باشد!) صد برابر اين هم كه اعتراف كني، ذره‌اي از ارادت ما به تو كم نخواهد شد. كاش با اين اعتراف‌ها بيرون بيايي، آن رخت چرك را از تنت درآوري، با يك فنجان قهوه‌ي داغ پشت لپ‌تاپت بنشيني...
ديروز با يكي از زندانيان سياسي اول انقلاب بودم. مي‌گفت آن اول‌ها زنداني را از پا آويزان مي‌كردند و با كابل به سروكله‌شان مي‌زدند، ولي زنداني‌ها در عوض اعتراف، مي‌مردند! بعد تجربه‌شان بيشتر شد و فهميدند شكنجه هم «بلدي» مي‌خواهد. اين دوستم نتيجه مي‌گرفت دليل اين‌كه اين‌همه جوانان‌مان در بازداشتگاه‌ها شهيد مي‌شوند، نابلد و ناشي بودن و تازه‌كار بودن بازجويان و شكنجه‌گران است. يعني به‌جاي شكنجه‌گران باسابقه‌ي اطلاعات و نيروهاي انتظامي، بچه‌ها را دست سپاهي‌ها و لباس شخصي‌هاي بسيجي سپرده‌اند.
ابطحي جان! اين‌ها ناشي‌اند. شكنجه هم بلد نيستند، مي‌زنند آدم را مي‌كشند. حيف نيست روز آزادي را- كه اين‌همه نزديك شده- نبيني؟ باز هم اعتراف كن. هرچه را «مي‌خواهند» بگو. هم تو، هم ما، هم همه‌ي دنيا «همه چيز» را مي‌دانيم. اعتراف‌هاي تو هم مثل ساير گفته‌ها و نوشته‌هايت براي جنبش سبز ما برانگيزاننده و الهام‌بخش خواهد بود.

برچسب‌ها:

0 نظر:

ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]



<< صفحهٔ اصلی