واعظ جوادي و دو سور به نجفزاده!
از يارو پرسيدند: «چرا شكست خورديد؟» گفت: «به هزار و يك دليل.» گفتند: «يكي را بگو.» گفت: «فشنگهايمان تمام شده بود.» گفتند: «كافي است، ادامه نده!»
حالا شما از ما ميپرسيد چرا اين دولت را نميخواهيد، عرض كنم به هزار و يك دليل كه فقط يكياش همين گفتوگوي تلفني يك ساعت پيش خانم فاطمه واعظ جوادي، معاون رييس جمهور و رييس سازمان محيط زيست كشور با اخبار بيست و سي است: گفتوگويي دربارهي گرد و غبار اخير و در پاسخ به اين پرسش كه تا حالا (كه خرابي به تهران نرسيده بود) چهكار ميكرديد؛ با پاسخهايي آنقدر [...] كه در 5 دقيقه شايد 10 بار به كامران نجفزادهي بدبخت پريد كه شما به مردم عزيز القا ميكنيد، اگر شما القا نكنيد مردم اينطور فكر نميكنند و... (دوستان ضد نجفزاده دلشان خنك شود؛ باور كنيد در [...] دو تا سور به او زده بود!) (پرانتز بعدي: اينجا را كسي سانسور نميكند؛ خودم دلم نميآيد كلمات زشت بنويسم، [...] ميگذارم! تخيل شما هم قوي ميشود!)
همان اولش كه از طرف پرسيد حالا كجا تشريف داريد، گفت به يكي از پاسگاههاي محيط زيست براي بازرسي آمدهام. پرسيد دقيقاً كجا؟ گفت شما سوالتان را بپرسيد! (ترجمه: فضولي موقوف! تحليل: آمدهام محمودآباد يا كلاردشت از تعطيلاتم لذت ببرم.)
بقيهي گفتوگو هم از همين جنس طلبكارانهي «به كسي مربوط نيست» و «شما چهكارهايد كه ميپرسيد» بود. از جمله وقتي پرسيد چرا فلان قسمت سازمانتان كه به گرد و غبار و خس و خاشاك مربوط است، پس از 4 سال رييس ندارد. گفت يك استاد دانشگاه را آورده بوديم، خودش گذاشت رفت و باز هم: خودم هستم، به شما چه مربوط!
جالب اينكه در انتها نجفزاده از صبر و متانتش در پاسخگويي به سوالات تشكر كرد. ببين قبلاً چي بوده!
حالا باز كسي هست بپرسد چرا اين دولت را نميخواهيد؟ دولتي كه [...] و [...] را اينقدر در تمام سلولهاي خود نهادينه كرده است؟ دولتي كه حتي با نمايندهي «تحريفشده» و «صددرصد خودي» افكار عمومي اينچنين برخوردي دارد؟
پسنوشت: رفتم سرچ كردم عكس اين خانم را پيدا كنم، اين پُست را ديدم. حتماً ببينيد.
حالا شما از ما ميپرسيد چرا اين دولت را نميخواهيد، عرض كنم به هزار و يك دليل كه فقط يكياش همين گفتوگوي تلفني يك ساعت پيش خانم فاطمه واعظ جوادي، معاون رييس جمهور و رييس سازمان محيط زيست كشور با اخبار بيست و سي است: گفتوگويي دربارهي گرد و غبار اخير و در پاسخ به اين پرسش كه تا حالا (كه خرابي به تهران نرسيده بود) چهكار ميكرديد؛ با پاسخهايي آنقدر [...] كه در 5 دقيقه شايد 10 بار به كامران نجفزادهي بدبخت پريد كه شما به مردم عزيز القا ميكنيد، اگر شما القا نكنيد مردم اينطور فكر نميكنند و... (دوستان ضد نجفزاده دلشان خنك شود؛ باور كنيد در [...] دو تا سور به او زده بود!) (پرانتز بعدي: اينجا را كسي سانسور نميكند؛ خودم دلم نميآيد كلمات زشت بنويسم، [...] ميگذارم! تخيل شما هم قوي ميشود!)
همان اولش كه از طرف پرسيد حالا كجا تشريف داريد، گفت به يكي از پاسگاههاي محيط زيست براي بازرسي آمدهام. پرسيد دقيقاً كجا؟ گفت شما سوالتان را بپرسيد! (ترجمه: فضولي موقوف! تحليل: آمدهام محمودآباد يا كلاردشت از تعطيلاتم لذت ببرم.)
بقيهي گفتوگو هم از همين جنس طلبكارانهي «به كسي مربوط نيست» و «شما چهكارهايد كه ميپرسيد» بود. از جمله وقتي پرسيد چرا فلان قسمت سازمانتان كه به گرد و غبار و خس و خاشاك مربوط است، پس از 4 سال رييس ندارد. گفت يك استاد دانشگاه را آورده بوديم، خودش گذاشت رفت و باز هم: خودم هستم، به شما چه مربوط!
جالب اينكه در انتها نجفزاده از صبر و متانتش در پاسخگويي به سوالات تشكر كرد. ببين قبلاً چي بوده!
حالا باز كسي هست بپرسد چرا اين دولت را نميخواهيد؟ دولتي كه [...] و [...] را اينقدر در تمام سلولهاي خود نهادينه كرده است؟ دولتي كه حتي با نمايندهي «تحريفشده» و «صددرصد خودي» افكار عمومي اينچنين برخوردي دارد؟
پسنوشت: رفتم سرچ كردم عكس اين خانم را پيدا كنم، اين پُست را ديدم. حتماً ببينيد.
0 نظر:
ارسال یک نظر
اشتراک در نظرات پیام [Atom]
<< صفحهٔ اصلی