1- دقيقاً پريروز بود. احمدينژاد باز هم داشت «قدرتهاي بيگانه» را تهديد ميكرد ولي ايندفعه ادبياتش باز هم متفاوتتر بود: «چنان ميزنيم توي گوشتان كه راه خانهتان را هم گم كنيد!»
(1) راستش تكان خوردم. رفتم به تهران دههي 50، تهران رو به مدرن شدن با اختلاف طبقاتي وحشتناكي كه قرار بود چند سال ديگر مثل بمب ساعتي بتركد... تهراني كه يك طرف ستارههايش گوگوش و ناصر حجازي بودند و مجلهي «جوانان» بود و ديسكوتكهاي رنگ و وارنگ و يك طرف فقر و حاشيهنشيني و عقده و عقده... رفتم به محلهي نارمك: نوجوان تازه از شهرستان آمدهي زشت و قدكوتاهي كه گير دو سه «بچه تهرون» گردن كلفت افتاده بود. يكي از آن نوجوانها رو كرد به محمود: «همچي بزنم تو گوشت كه راه خونهتم گم كني!» محمود لاغر و ضعيف و غريب بود. دم نزد اما همانجا تصميم به انتقام گرفت. همانجا تصميم گرفت اين جمله را جايي تلافي كند. با زشتي و قدكوتاهي كه نميشد كاري كرد، ولي ميشد قوي شد؛ آنقدر قوي كه گنده لاتها را هم تهديد و تحقير كرد. آنقدر قوي كه از همه انتقام گرفت...

2- آنها كه «هري پاتر» خواندهاند در فصلهاي مربوط به كودكي «ولد مورت» (شر مطلق داستان) و يكي دو تن از يارانش بهويژه «اسنيپ» به صحنههاي مشابهي برخوردهاند. (بگذريم از شباهتهاي ديگري كه دارودستهي «جادوگران سياه» با حلقهي احمدينژاد دارند.) همانجا تصميم گرفتم يادداشتي دربارهي اين جملهي احمدينژاد و نقش عقدههاي كودكي بر شخصيت و عملكرد امروزش بنويسم اما سرم شلوغ بود و نشد. تا ديروز كه يكباره دو شاهد از غيب رسيد:
3- يك چهرهي دانشگاهي اصولگرا ضمن رد پيشنهاد احمدينژاد براي حضور در كابينهي دهم، رييس دولت كودتا را يك بيمار توصيف كرد و به او پيغام داد كه براي درمان خود به دكتر مراجعه كند. اين استاد سرشناس روانشناسي كه سابقهي رياست يكي از دانشگاههاي مهم تهران را در كارنامهي خود دارد، به گروهي از استادان دانشگاه خبر داده كه در پاسخ به فرستادهي رييس دولت گفته است: ايشان به لحاظ تخصص من بيمار است و بايد براي درمان خود به دكتر مراجعه كند!
(2)4- دومين شاهد از اين هم مهمتر و معتبرتر است: بند آخر بيانيهي بيش از 120 پزشك و استاد دانشگاه كه در روزنامهي جمهوري اسلامي منتشر شد: «از اين پس در بررسي صلاحيت افرادي كه عهدهدار مسووليتهاي كليدي كشور خواهند شد لازم است سلامت رواني آنها توسط يك كميتهي آگاه و مورد تاييد جامعهي پزشكي مدنظر قرار گيرد.»
(3)5- پيش از اين برخي روانپزشكان به بيماريها و اختلالات رواني احمدينژاد پرداختهاند. بهويژه دكتر مسعود نقرهكار در چندين مقالهي مفصل به «اختلال شخصيت خودشيفته» و «بيماري اسكيزوافكتيو» او اشاره كرده است. (
4 و
5 و
6) من كه خودم اينكاره نيستم ولي با اتكا به همين خواندههاي جسته و گريخته وجود «اختلال شخصيت نمايشي» را نيز در او مسلم ميدانم. ضمن اينكه نه در احمدينژاد بلكه در ساير افرادي كه امر به قتل و شكنجه ميكنند يا از قتل و شكنجهي ديگران معذب نيستند هم وجود «اختلال شخصيت ساديستي» محتمل است. و البته دروغگويي، بيرحمي و بيوجداني نيز از مولفههاي ثابت «اختلال شخصيت ضداجتماعي» است. اگر يادتان باشد، يكي از بامزهترين شعارهاي روزهاي انتخابات هم اين بود كه: «دكتر، برو دكتر!»

6- تذكر آن 120 پزشك بسيار بهجا و البته ديرهنگام است. مطمئن نيستم ولي احتمالاً در ايران معاينهي سلامت رواني تنها براي تصدي برخي مشاغل «ظاهراً» حساس مثل خلباني الزامي است و نه مشاغل «باطناً» حساس مثل معلمي، پزشكي، قضاوت، روحانيت، نمايندگي مجلس و البته رياست جمهوري. چند سال پيش مقالهاي خوانده بودم دربارهي دو پزشك كه يكي مبتلا به «اسكيزوفرني» بود و ديگري «افسردگي ماژور». توصيف ديروز فرشته قاضي از قاضي مرتضوي نيز وجود حداقل چند نوع اختلال شخصيت را در اين بازجو و شكنجهگر ارشد جمهوري اسلامي مسجل ميكند.
(7) همين ديروز با يك وكيل سرشناس حرف ميزدم كه چقدر از «قضات عقدهاي» شاكي بود. واقعاً جالب است كه براي راندن يك هواپيما با حداكثر 600-500 مسافر بايد ثابت كني ديوانه نيستي ولي ادارهي يك مملكت 70 ميليوني يا قضاوت دربارهي آنها يا آموزش بچههايشان نيازي به اثبات سلامت رواني ندارد.
7- آقايان، اساتيد، علما! نقش رقابتهاي سياسي و قدرتطلبيها را نميخواهم ناديده بگيرم. نقش معادلات اقتصادي و رانتهاي ضميمه به قدرت را هم به همچنين. اما باور كنيد مسايل شخصيتي و رواني هم در آنچه امروز بر سرمان ميآيد بيتاثير نيست. اگر باز هم مسايل «ظاهري» بيشتر از «باطني» برايتان اهميت دارد حداقل به ميلياردها دلار خسارتي فكر كنيد كه همين يك فقره رييس جمهور بيمار به كشورمان تحميل كرده است. مبادا فردا كه سروصداها خوابيد تمام اين تجربههاي تلخ هم فراموش بشود. معاينهي سلامت رواني را نهتنها براي مسوولان كليدي كه براي «تمامي» مشاغل حساس جدي بگيريم.
برچسبها: احمدينژاد، بيماري رواني، معاينهي سلامت رواني